جدول جو
جدول جو

معنی یزدان پرستی - جستجوی لغت در جدول جو

یزدان پرستی
(یَ پَ رَ)
صفت و عمل یزدان پرست. خداپرستی. پرستش یزدان. (یادداشت مؤلف) :
همیشه به یزدان پرستی گرای
بپرداز دل زین سپنجی سرای.
فردوسی.
گفت من از کار جهان سیر آمده ام و به یزدان پرستی مشغول خواهم شدن. (فارسنامۀ ابن بلخی ص 47).
زیزدان پرستی خبر دادشان
ز دین توتیای نظر دادشان.
نظامی.
و رجوع به یزدان پرست شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از یزدان پرست
تصویر یزدان پرست
خداپرست، ویژگی آنکه خدا را پرستش می کند، پرستندۀ خدا، موحد، متدین، دیندار
فرهنگ فارسی عمید
(زَ دِهْ)
خداپرست. (ناظم الاطباء). پرستندۀ یزدان. (آنندراج). موحد. خداپرست. عابد. که به عبادت خدا بپردازد. که پرستش خدا پیشه دارد. (از یادداشت مؤلف) :
کسی کو بود پاک و یزدان پرست
نیازد به کردار بد هیچ دست.
فردوسی.
به چیز کسان کس میازید دست
هر آن کس که او هست یزدان پرست.
فردوسی.
چنین گفت کاین نامه سوی مهست
سرافراز پرویز یزدان پرست.
فردوسی.
به خوان و نبید و شکار و نشست
همی بود با شاه یزدان پرست.
فردوسی.
زن فرخ و پاک و یزدان پرست
دگر باره بر گاو مالید دست.
فردوسی.
ز چیز کسان دور دارید دست
بی آزار باشید و یزدان پرست.
فردوسی.
چنان بود یزدان پرست و درست
که هرگز به خستن دل کس نجست.
اسدی.
دگر ره سپهبد یل چیره دست
بپرسید کای پیر یزدان پرست.
اسدی.
ردی دانش آرای و یزدان پرست
زمین حلم و دریادل و راددست.
اسدی.
خردمند بد پیر و یزدان پرست
جوان گرد و خوشخوی و بخشنده دست.
اسدی.
چو گنجینۀ غارش آمد به دست
هراسنده شد مرد یزدان پرست.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایزدان پرست
تصویر ایزدان پرست
لهه پرست
فرهنگ واژه فارسی سره